Sunday, June 6, 2010

وارسی کتابهای قوم نگاران بختیاری-5

پنج قرن سکوت تاریخ بختیاری در کتاب قوم لر
دکتر امان الهی از کوهنشینان بختیاری و لرستان به ویژه از بزرگی همچون هزاراسب پور بنکیر که سالها حکومت منطقه لربزرگ را (پیش از اتابکان) بعهده داشته، یادی نمیکند.
کارگاه نقد کتاب ایبنا نیوز / فریبرز برج سفیدی



تغییر پی در پی و ماهانه ی شاهان دست نشانده در پایتخت، هرج و مرج را در قلمرو امپراتوری ساسانی گسترده بود. با این حال، مردم کوهنشین در سرزمین بختیاری و دیگر مناطق لرنشین، زندگی روزمره ی خود را می گذراندند. اما در همین زمان، مرکز منطقه لرنشین و بزرگان آن، بویژه فرماندار تیرویه، نگران اوضاع پایتخت بودند. تیرویه، خالوزاده ی خسرو پرویز پادشاه ایران بود. او که در روزگار کودکی و نوجوانی خود، شکوه شاهنشاهی را دیده بود، نگران بود. با روی کار آمدن یزدگرد، بخشی از نگرانی تیرویه که مربوط به هرج و مرج پایتخت بود، اندکی فروکش کرد.

تیرویه و بزرگان منطقه لرنشین، اخبار یورش های گاه و بیگاه تازیان به پیرامون پایتخت را دریافت می کردند و با بزرگان منطقه به بررسی این اخبار می پرداختند. در این مقطع زمانی و در ادامه این یورشها بود که شاهنشاه یزدگرد در دستوری خطاب به تیرویه از وی خواست با نیروهای کوهنشینان در جبهه پایتخت – تیسفون - حاضر شوند و برای مقابله و تنبیه تازیان وارد کارزار شوند.

تیرویه پیک های خود را برای گردآوری نیرو به میان کوهنشینان روانه کرد. او همزمان، سرداران و سربازان شهری خود را – در ایذه و دیگر شهرهای منطقه - به گردآوری و تدارک نیازهای نیروها فرمان داد. شاید او در لحظه ای که این فرمانها را صادر می کرد، به یاد می آورد که امور حکومتی این تازیان برای سده ها در پایتخت ایران رقم می خورد و حاکمان آنها هر ساله به خدمت شاهنشاه ایرانزمین به تیسفون می آمدند. او با خود می اندیشید: بطور قطع، انگیزه یا نیروی دیگری تازیان را به این یورش واداشته است. آیا همین که ضعف و سستی حکومت ایران را مشاهده کردند، تصمیم به یورش گرفتند؟ بدون وجود یک نیرو یا انگیزه خاص، این یورش ها در نگاه نخست ابلهانه می نمایند. آیا در پشت این یورش ها رومیان ایستاده اند ؟ آیا...؟


*****

در رو در رویی با نیروهای حمله کننده، به جز دو سه مورد، انسجامی در دفاع از پایتخت وجود نداشت. این شهرها و استانها بودند که به طور جداگانه به دفاع برمی خاستند. شاید یکی از عوامل شکستهای پی در پی ایرانیان و سقوط شهرهایشان نیز همین بوده است.

تیرویه برای بار دوم، در سال 17 هـ.ق، با تازیان رو در رو شد. نبرد او در پیرامون ایذه، شهر باستانی و مرکز حکومت منطقه لرنشین، رخ داد. در پایان این نبرد، تیرویه آشتی و دوری از جنگ و خونریزی را می پذیرد.

نعمان پور مقرن (نعمان ابن مقرن)، سردار عرب، به دنبال جنگ و گریز های فیروزان حاکم خوزستان و سرزمین های لرنشین، (که خود نیز از مردمان مهرگان کده بود و بزرگ یکی از هفت خاندان معروف ایرانی به شمار می رفت و در این زمان به شوشتر عقب نشسته بود تا در آنجا با تازیان به جنگ بپردازد) رامهرمز را فتح کرده، به سوی ایذه می رود. "تیرویه با نعمان درباره ی ایذه صلح کرد که نعمان پذیرفت و وی را گذاشت و سوی رامهرمز بازگشت..."(تاریخ تبری، 1896) سپس "همه ی سپاه عرب در برابر شوشتر فرود آمدند." و "هرمزان و سپاه وی، مردم فارس و جبال و اهواز، درخندق ها بودند. (تاریخ تبری، همان).

میدانیم که تبری و دیگر تاریخ نگاران نخستین، همچون مسعودی و مشکویه و دیگران، مردم کوهنشین را کورد = کرد می نامیدند. با توجه به این تذکر که مورد پذیرش همه ی بزرگان تاریخ ما می باشد، جوینده ی تاریخ بختیاری، خواهد دید که مردمی که امروز بختیاری و پیشتر بخشی از لر بزرگ و پیش از آن، کرد (در برابر شهری و روستایی) نامبردار بوده و می باشند، همواره در تاریخ حضور موثر داشته و هرچند ذکر نام و عملکرد دقیق آنها به سختی در منابع تاریخ نویسی رسمی یافت می شود اما با ریزبینی می توان رد آنها را تا امروز دنبال نمود.

اینک ببینیم از مجموعه کتابهایی که درباره ی تاریخ بختیاری و لر، مستقیم و یا غیرمستقیم، ذکری به میان آورده و مطلب نوشته اند، این تاریخ و یا اشاره ی تاریخی را از کی و چگونه مورد بررسی و یا پژوهش و یا - دستکم – مورد اشاره قرار داده اند.

نظر به اهمیت کتاب «قوم لر؛ پژوهشی درباره ی پیوستگی قومی و پراکندگی جغرافیایی لرها در ایران»، تالیف دکتر سکندر امان الهی بهاروند (نشر آگاه، 1370)، بررسی خود را از این کتاب آغاز می کنیم. با تاکید بر این امر که: نگارنده همچنان کتاب «قوم لر» را کامل ترین و با ارزش ترین نوشته ای می داند که در این باره به رشته ی تحریر درآمده است.

"لرها یکی از بزرگترین گروه های قومی ایران هستند که نزدیک به سه هزار سال پیش، همانند دیگر آریاییان از آسیای میانه به ایران آمدند". و سپس در آغاز فصل اول کتاب - منشا واژه ی لر - گفته شده: "بررسی های زبانشناسی نشان دهنده ی پیوستگی قومی لرها با دیگر اقوام ایرانی و بویژه شعبه ی پارسی است". با آن جمله که در مقدمه ی کتاب آمده و جمله ی بعدی که در آغاز فصل اول آمده است، نویسنده بدرستی و با بهره بردن از دستاوردهای دانشمندان با تخصص های گوناگون، تکلیف خود و مخاطب را با گذشته ی باستانی قوم لر روشن نموده است.

اما دکتر امان الهی از تاریخ 500 سال نخست هجری، تنها با یک اشاره ی مختصر به خاندان حسنویه کردی پرداخته است. (توضیح ضروری اینکه: نگارنده با توجه به سرزمین های تحت حاکمیت آنها، شک دارد که کرد به معنای امروزین آن بوده باشند و به احتمال قوی آنها را لر میداند. هرچند ممکن است نسبتی نیز بین آنها و قوم کرد در میان بوده باشد).

اشارت مختصر دکتر امان الهی به خاندان حسنویه از «تاریخ کامل» اثر پور اثیر (ابن اثیر) بهره برده است. دکتر امان الهی از آنهمه اشاره های ریز و درشت به مردم ایذه و کردان (کوهنشینان) کوهستانهای بختیاری و لرستان و.. به ویژه از بزرگی همچون هزاراسب پور بنکیر که سالها حکومت منطقه ی لربزرگ را (پیش از اتابکان) به عهده داشته است، نامی به میان نمی آورد. حال آنکه می توان "هزاراسب پور بنکیر" را پس از خلیفه و طغرل سلجوقی، قدرتمندترین حاکم و فرمانده ی عصر دانست تا جایی که داماد سلطان و مورد اطمینان دائمی او بوده است و دستکم خود و پدرانش نزدیک به هفتاد سال حاکم بی رقیب خوزستان به محوریت ایذه بوده اند. (نگارنده ی این سطور با جمع آوری اطلاعات و داده های تاریخی در مورد نیاکان بختیاری ها که در اغلب موارد با دیگر اقوام لر بزرگ و گاه لر کوچک مشترک است، در حدود 3 الی 4 سال پیش و تا آنجا که منابع در اختیار اجازه می داد، تاریخ 500 ساله ی بختیاری را به صورت گزیده نوشته و دوستداران و علاقمندان می توانند در وبلاگ شخصی نگارنده آنها را بخوانند و مورد ارزیابی قرار دهند).

باری، استاد امان الهی درباره ی منشا واژه ی لر و اصل و نسب لرها از منابع سده های 4 به بعد و البته پژوهش های غربی ها در سده های 19 و 20 میلادی بهره برده است که محتوای آنها در این باره اغلب یا مطالب بی ارزش هستند (نظیر کتاب هایی که لر را از نسل دیوان و کنیزان سلیمان و...می داند) و یا موجب پیدایی فرض و گمانهای بی پاسخ می شوند. در حالی که نویسنده کتاب «قوم لر»، خود، در همان دو جمله ی اشاره شده، حق مطلب را آنچنان که یافته های تاریخی به دست می دهد و خرد می پذیرد، ادا کرده است.

کتاب «قوم لر»، بعدها منبع بسیاری از نویسندگان برای تألیف کتابهای دیگر شد. نویسندگان زیادی از این کتاب تأثیر پذیرفتند؛ خواه آنان که به این کتاب ارجاع دادند یا کسانی که بدون اشاره محتوای آن را بکار بستند. در ادامه، به آنها خواهیم پرداخت.
نظرات كاربران:
▪ بخش ابتدای متن با بخش دوم همخوانی ندارد. بخش اول حالت نمایشنامه دارد و بخش دوم مقاله است. این هم نقد ما بر کارگاه نقد ایبنا نیوز!! البته با عرض تشکر از زحماتی که می کشید. به هرحال از قدیم گدنه که حساو حساوه، کاکا برادر !!▪ در جهات مختلفی با جناب برج سفیدی موافقم، از جمله اینکه «قوم لر» کاملترین کاری است که در حوزه مردم لر صورت گرفته است اما باید به یک نکته توجه کنیم و ان این است که «قوم لر» تاریخ نیست، بلکه یک کتاب مردم شناسی است.▪ بنده هم با شما موافقم. دو کتاب آقای امان الهی اگر ایشان فرصت کنند و ویراست تازه ای از این دو بدست بدهد کار را تا اینجا تمام کرده است.برج سفیدی▪ متاسفانه سالهاست پرفسور امان الهی کار جدیدی ارائه نکرده اند حیف است چونکه ایشان تنها چهره ی آکادمیک لرشناسی هستند. دکترای ایشان انسان شناسی از امریکاست! ایکاش همچون سابق پرکار میشدند.▪ در یکی از بخش های پیشین، خواننده ی محترمی ایل مافی را که شادروان شهبازی از بازماندگان یکی از طایفه های پارسی دانسته بود، کرد تصور نموده و برای اثبات نظر خود بهره برد. به آن دوست گرامی و دیگر عزیزان میگویم که، بر بنیاد مقدمه ای که سرکار خانم معصومه نظام مافی بر خاطرات حسین قلی خان نظام السلطنه ی مافی نوشته اند، طایفه ی مافی را از ایلات لر مشهور به بایروند می داند. و در پانویس آورده است که در برخی متون به ناصواب این طایفه را در شمار طوایف کرد رقم زده اند. دوستانی که علاقمند به دانستن بیشتر درباره ی مافی های پارسی لر، هستند به این نوشته در کتاب خاطرات نظام السلطنه مافی چاپ نشر تاریخ ایران، مراجعه نمایند. فریبرز برج سفیدی
ديدگاهها:

No comments: