Sunday, June 6, 2010

وارسی کتابهای قوم نگاران بختیاری-6

کتاب سازی ،در سال های پس از انقلاب بویزه در بیست سال گذشته انری رایج گشته است.حوزه ی تاریخ اقوام وشهر نگاری ها،رونق بیشتری دارد.بررسی همه ی این کتاب ها وقت وانرژی بسیار می خواهد.در صورتی که می شد ،نویسندگان محترم این گونه کتاب ها،آگاهی ودانش خودرا در چند صفحه ودر یک مقاله ی خوب ومناسب ارائه دهند،گاه حجم کتاب ها به سد ها صفحه می رسد.هرچند ارائه ی رقم وعدد درست امری ناممکن والبته نادرست می نماید،اما گاه تا نود درسد این کتاب ها گردآوری اطلاعات ونوشته های کتاب های دیگران –پیشین –است.
جای تاسف است ،در حالیکه نمونه های بسیار موفقی از اینگونه کتابها ،تکنگاری ها وشهرنامه ها،از گذشته های دور والبته نزدیک،در اختیار هست،اما کتابسازان حتا از نونه برداری ونمونه نگاری وگرفتن رهنمود از آنها عاجز بوده اند.کتاب هایی چون تاریخ قم ،تاریخ بخارا ونیشابور وفارسنامه و....نمونه هایی از این نوع تاریخ نگاری می باشند که دردسترس همگان قرار دارند.
علاوه بر مطالب گفته شده ،اینگونه کتاب ها بطور معمول از ویرایش درستی نیز-چه زبانی وچه محتوایی –برخوردار نیستندونادرستی های چاپی نبز از دیگر ویژگی های آنهاست.
کتابسازان گاه افراد عادی هستند که کاری تفننی را ارائه می دهند وهرچند ادعاهایی نیز دارند اما سبک نوشتاری وطرز بیان موضوعات ،نشان از صرف گفتن مطالبی دارد که از اینجا وانجا خوانده ودر یادشان مانده است.البته گاه اگاهی هایی از شهر وروستا وسرزمین خود به انها افزوده اند که تنها بخش اندک مفید کتاب می باشد.اما فاجعه انجاست که نویسنده متخصص است ونمونه را در امر زبان وتاریخ و..مدرک دانشگاهی دارد وعنوان استاد دانشگاه را نیز یدک می کشد.اینجا دیگر هیچ چیز قابل بخشش نیست چرا که خواننده به امید خواندن کتابی که نویسنده ای دانشگاهی آنرا نوشته است،بنوعی فریب می خورد.حتا کتاب هایی که نام پایان نامه برپیشانی دارند نیز از این نابسامانی ها دور نیستند.مقایسه ی این پایان نامه ها با مشابه خود در دهه های سی وچهل وپنجاه..از سقوط عجیب سطح سواد ودانش در دانشگاه ها حکایت دارد .
این کتاب ها که اغلب نامشان بسیار فراتر از محتوایشان رفته است ونشان از نوعی بازارگرمی دارد،تنها چرخ چاپخانه ها را بگردش در می اورند وگرنه افزون بر اینکه سودی به حال خواننده ندارند گاه موجب بداموزی نیز می شوند.بدآموزی های چندسویه ی این کتاب هافراتر از نقد ژورنالیستی است که بطورمعمول از ژرفای کمتری برخوردار است،لذا در اینجا تنها به برخی نادرستی ها و...اشاره می شود ،تا خواننده ی علاقمند والبته تازه کار با اندک آگاهی ای به سروقت انها-کتابها-برود.
با آوردن مطلب زیر که مصداق خوبی برای این گونه نویسندگان وکتاب هایشان هست،از سعدی شیراز،به سراغ نمونه های در دسترس اینگونه ها می رویم....اما داستان سعدی را یاد وحافظه می اوریم واگر اندک تفاوتی در نوشته ی سعدی با آن وجود دارد-البته بدون خدشه وارد کردن به محتوا-از سعدی وخوانندگان پوذش می طلبم.
ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی خواند.....صاحب ذوقی بشنید واز او پرسید که قرآن از بهر په می خوانی ؟....گفت از بهر خدا مخوان!....گر تو قرآن بدین نمط خوانی ...ببری آبروی مسلمانی.
همانگونه که تاریخ گزیده را می توان سراغاز لرشناسی در سده های میانه ی هجری-سده ی هفتم- دانست،کتاب دکتر امانالهی را باید آغاز لرشناسی در سده ی چهارده به حساب اورد.به تقریب همه ی نویسندگانی که پس از انتشار کتاب قوم لر،نویسندگان ایرانی،اقدام به نوشتن درباره ی لر وبختیاری کرده اند این کتاب منبع اصلی انها دست کم در انجا که از پیشینه وتاریخ قوم می گویند،بوده است.اشاره شد که منبع های دکتر امان الهی انچنان که در نمایه ی کتاب امده است افزون بر کتاب های تاریخی وجغرافیایی سده های سه ببعد نویسندگان ایرانی واسلامی ،بیشتر آثار پژوهندگان خارجی که تا زمان تالیف کتاب وی ،نشر یافته بود، بوده است.بنابراین هر نویسنده ای که پس از امان الهی دست به نوشتن تاریخ لر وبختیاری برده ،در صورتی که از منابع نو وتازه یاب تری بهره نبرده باشد،سخن تازه ای نگفته است.این گفته بدین معنا نیست که نوشته های بعدی در موضوعات دیگر نیز حرفی برای گفتن نداشته باشند.
کتاب پژوهشی درباره ی ایل بختیاری ،اثر دکتر بهرام امیراحمدیان-که یکبار نیز با نام ایل بختیاری توسط ناشر دیگری نشر یافته است-از پژوهش های باارزشیست که در دهه ی هفتاد انجام شده است ،این نویسنده به تقریب با بهره بردن از اکثر منابع ایرانی وخارجی ،تاریخ سرزمین بختیاری وهمسایگان لر انرا در ده صفحه آورده است.این تاریخ از هفت هزار سال پیش از میلاد تا دوره ی قاجار را در بر می گیرد.با این حال چیزی به نوشته ی امان الهی اضافه نمی کند.کتاب در بخش های دیگر خود دارای اگاهی های بسیار است که در جای خود به ان اشاره می شود.
تاریخ ایذه وقوم بختیاری ،اثر دکتر منصور امانی،دوکتاب در یک جلد است که می شود انرا جنگ همه ی نوشته های پیشینیان در باره ی ایذه وبختیاری ولر دانست ودرواقع کار نویسنده را در بررسی های بعدی ساده کرده است.این نوشته نیز بر اگاهی خواننده نسبت به تاریخ وتبار بختیاری ،چیزی نمی افزاید هرچند کار جمع اوری این همه اطلاعات از نویسنده های پیشین ،خود ارزشمند می باشد.به این کتاب نیز بر خواهیم گشت
بنوار من ایل من یا تاریخ هزارساله ی ایل بختیاری،کتابیست که اقای علی بهرامی استرکی بختیاری نوشته است.نویسنده ی محترم در این نوشته ظاهراهدفش بیشتر شناساندن طایفه ی خود بوده است تا تاریخ هزارساله ی بختیاری.نکته ی برجسته ی این کتاب ادعای عجیب نویسنده مبنی بر پیوند استرکی واشتروک ناهونته ی ایلامیست –البته به نقل از عبدالعلی خسروی-والبته ادامه ی ادعا توسط نویسنده با استفاده از تاریخ ماد واینکه استروکاتیان ازقبیله ها ی مادی همان استرکی های امروزیند و...موگویی ها همان مغ ها هستند وارزانی وند های شهنی هم اریزانتیانند و...که باید بخوانید و..درپایان هم البوم خانوادگی ....به استرکی ها اگر عمری بود در تاریخ پس از اتابکان بختیاری اشاره خواهد شد.دو نادرستی دیگر کتاب ،یکی تاریخ تالیف تاریخ گزیده است که بجای 730 -751 آمده ودگری منتخب التواریخ معینی است که نظیری اورده است.
رام اور مزد دیار آزادگان اثر جناب فرج الله عباسیان-فرید رام هرمزی- در صفحه ی 68 کتاب آمده است که :(حمزه ی اصفهانی از قول فرهنگ برهان قاطع نوشته ی محمد حسین بن خلف تبریزی می نویسد......)ایا همین یک جمله کافی نیست تا کتاب را نخوانده بکناری نهیم وبر نویسنده وخواننده وناشر و... کنیم؟! اخر نه حمزه ی اصفهانی در سده ی سه وچهار زیسته ودر گذشته است ومولف برهان در سده ی یازده...بگذریم.کتاب البته در بخش هایی که به رامهرمز پرداخته است ،خواندنی می شود.

وارسی کتابهای قوم نگاران بختیاری-5

پنج قرن سکوت تاریخ بختیاری در کتاب قوم لر
دکتر امان الهی از کوهنشینان بختیاری و لرستان به ویژه از بزرگی همچون هزاراسب پور بنکیر که سالها حکومت منطقه لربزرگ را (پیش از اتابکان) بعهده داشته، یادی نمیکند.
کارگاه نقد کتاب ایبنا نیوز / فریبرز برج سفیدی



تغییر پی در پی و ماهانه ی شاهان دست نشانده در پایتخت، هرج و مرج را در قلمرو امپراتوری ساسانی گسترده بود. با این حال، مردم کوهنشین در سرزمین بختیاری و دیگر مناطق لرنشین، زندگی روزمره ی خود را می گذراندند. اما در همین زمان، مرکز منطقه لرنشین و بزرگان آن، بویژه فرماندار تیرویه، نگران اوضاع پایتخت بودند. تیرویه، خالوزاده ی خسرو پرویز پادشاه ایران بود. او که در روزگار کودکی و نوجوانی خود، شکوه شاهنشاهی را دیده بود، نگران بود. با روی کار آمدن یزدگرد، بخشی از نگرانی تیرویه که مربوط به هرج و مرج پایتخت بود، اندکی فروکش کرد.

تیرویه و بزرگان منطقه لرنشین، اخبار یورش های گاه و بیگاه تازیان به پیرامون پایتخت را دریافت می کردند و با بزرگان منطقه به بررسی این اخبار می پرداختند. در این مقطع زمانی و در ادامه این یورشها بود که شاهنشاه یزدگرد در دستوری خطاب به تیرویه از وی خواست با نیروهای کوهنشینان در جبهه پایتخت – تیسفون - حاضر شوند و برای مقابله و تنبیه تازیان وارد کارزار شوند.

تیرویه پیک های خود را برای گردآوری نیرو به میان کوهنشینان روانه کرد. او همزمان، سرداران و سربازان شهری خود را – در ایذه و دیگر شهرهای منطقه - به گردآوری و تدارک نیازهای نیروها فرمان داد. شاید او در لحظه ای که این فرمانها را صادر می کرد، به یاد می آورد که امور حکومتی این تازیان برای سده ها در پایتخت ایران رقم می خورد و حاکمان آنها هر ساله به خدمت شاهنشاه ایرانزمین به تیسفون می آمدند. او با خود می اندیشید: بطور قطع، انگیزه یا نیروی دیگری تازیان را به این یورش واداشته است. آیا همین که ضعف و سستی حکومت ایران را مشاهده کردند، تصمیم به یورش گرفتند؟ بدون وجود یک نیرو یا انگیزه خاص، این یورش ها در نگاه نخست ابلهانه می نمایند. آیا در پشت این یورش ها رومیان ایستاده اند ؟ آیا...؟


*****

در رو در رویی با نیروهای حمله کننده، به جز دو سه مورد، انسجامی در دفاع از پایتخت وجود نداشت. این شهرها و استانها بودند که به طور جداگانه به دفاع برمی خاستند. شاید یکی از عوامل شکستهای پی در پی ایرانیان و سقوط شهرهایشان نیز همین بوده است.

تیرویه برای بار دوم، در سال 17 هـ.ق، با تازیان رو در رو شد. نبرد او در پیرامون ایذه، شهر باستانی و مرکز حکومت منطقه لرنشین، رخ داد. در پایان این نبرد، تیرویه آشتی و دوری از جنگ و خونریزی را می پذیرد.

نعمان پور مقرن (نعمان ابن مقرن)، سردار عرب، به دنبال جنگ و گریز های فیروزان حاکم خوزستان و سرزمین های لرنشین، (که خود نیز از مردمان مهرگان کده بود و بزرگ یکی از هفت خاندان معروف ایرانی به شمار می رفت و در این زمان به شوشتر عقب نشسته بود تا در آنجا با تازیان به جنگ بپردازد) رامهرمز را فتح کرده، به سوی ایذه می رود. "تیرویه با نعمان درباره ی ایذه صلح کرد که نعمان پذیرفت و وی را گذاشت و سوی رامهرمز بازگشت..."(تاریخ تبری، 1896) سپس "همه ی سپاه عرب در برابر شوشتر فرود آمدند." و "هرمزان و سپاه وی، مردم فارس و جبال و اهواز، درخندق ها بودند. (تاریخ تبری، همان).

میدانیم که تبری و دیگر تاریخ نگاران نخستین، همچون مسعودی و مشکویه و دیگران، مردم کوهنشین را کورد = کرد می نامیدند. با توجه به این تذکر که مورد پذیرش همه ی بزرگان تاریخ ما می باشد، جوینده ی تاریخ بختیاری، خواهد دید که مردمی که امروز بختیاری و پیشتر بخشی از لر بزرگ و پیش از آن، کرد (در برابر شهری و روستایی) نامبردار بوده و می باشند، همواره در تاریخ حضور موثر داشته و هرچند ذکر نام و عملکرد دقیق آنها به سختی در منابع تاریخ نویسی رسمی یافت می شود اما با ریزبینی می توان رد آنها را تا امروز دنبال نمود.

اینک ببینیم از مجموعه کتابهایی که درباره ی تاریخ بختیاری و لر، مستقیم و یا غیرمستقیم، ذکری به میان آورده و مطلب نوشته اند، این تاریخ و یا اشاره ی تاریخی را از کی و چگونه مورد بررسی و یا پژوهش و یا - دستکم – مورد اشاره قرار داده اند.

نظر به اهمیت کتاب «قوم لر؛ پژوهشی درباره ی پیوستگی قومی و پراکندگی جغرافیایی لرها در ایران»، تالیف دکتر سکندر امان الهی بهاروند (نشر آگاه، 1370)، بررسی خود را از این کتاب آغاز می کنیم. با تاکید بر این امر که: نگارنده همچنان کتاب «قوم لر» را کامل ترین و با ارزش ترین نوشته ای می داند که در این باره به رشته ی تحریر درآمده است.

"لرها یکی از بزرگترین گروه های قومی ایران هستند که نزدیک به سه هزار سال پیش، همانند دیگر آریاییان از آسیای میانه به ایران آمدند". و سپس در آغاز فصل اول کتاب - منشا واژه ی لر - گفته شده: "بررسی های زبانشناسی نشان دهنده ی پیوستگی قومی لرها با دیگر اقوام ایرانی و بویژه شعبه ی پارسی است". با آن جمله که در مقدمه ی کتاب آمده و جمله ی بعدی که در آغاز فصل اول آمده است، نویسنده بدرستی و با بهره بردن از دستاوردهای دانشمندان با تخصص های گوناگون، تکلیف خود و مخاطب را با گذشته ی باستانی قوم لر روشن نموده است.

اما دکتر امان الهی از تاریخ 500 سال نخست هجری، تنها با یک اشاره ی مختصر به خاندان حسنویه کردی پرداخته است. (توضیح ضروری اینکه: نگارنده با توجه به سرزمین های تحت حاکمیت آنها، شک دارد که کرد به معنای امروزین آن بوده باشند و به احتمال قوی آنها را لر میداند. هرچند ممکن است نسبتی نیز بین آنها و قوم کرد در میان بوده باشد).

اشارت مختصر دکتر امان الهی به خاندان حسنویه از «تاریخ کامل» اثر پور اثیر (ابن اثیر) بهره برده است. دکتر امان الهی از آنهمه اشاره های ریز و درشت به مردم ایذه و کردان (کوهنشینان) کوهستانهای بختیاری و لرستان و.. به ویژه از بزرگی همچون هزاراسب پور بنکیر که سالها حکومت منطقه ی لربزرگ را (پیش از اتابکان) به عهده داشته است، نامی به میان نمی آورد. حال آنکه می توان "هزاراسب پور بنکیر" را پس از خلیفه و طغرل سلجوقی، قدرتمندترین حاکم و فرمانده ی عصر دانست تا جایی که داماد سلطان و مورد اطمینان دائمی او بوده است و دستکم خود و پدرانش نزدیک به هفتاد سال حاکم بی رقیب خوزستان به محوریت ایذه بوده اند. (نگارنده ی این سطور با جمع آوری اطلاعات و داده های تاریخی در مورد نیاکان بختیاری ها که در اغلب موارد با دیگر اقوام لر بزرگ و گاه لر کوچک مشترک است، در حدود 3 الی 4 سال پیش و تا آنجا که منابع در اختیار اجازه می داد، تاریخ 500 ساله ی بختیاری را به صورت گزیده نوشته و دوستداران و علاقمندان می توانند در وبلاگ شخصی نگارنده آنها را بخوانند و مورد ارزیابی قرار دهند).

باری، استاد امان الهی درباره ی منشا واژه ی لر و اصل و نسب لرها از منابع سده های 4 به بعد و البته پژوهش های غربی ها در سده های 19 و 20 میلادی بهره برده است که محتوای آنها در این باره اغلب یا مطالب بی ارزش هستند (نظیر کتاب هایی که لر را از نسل دیوان و کنیزان سلیمان و...می داند) و یا موجب پیدایی فرض و گمانهای بی پاسخ می شوند. در حالی که نویسنده کتاب «قوم لر»، خود، در همان دو جمله ی اشاره شده، حق مطلب را آنچنان که یافته های تاریخی به دست می دهد و خرد می پذیرد، ادا کرده است.

کتاب «قوم لر»، بعدها منبع بسیاری از نویسندگان برای تألیف کتابهای دیگر شد. نویسندگان زیادی از این کتاب تأثیر پذیرفتند؛ خواه آنان که به این کتاب ارجاع دادند یا کسانی که بدون اشاره محتوای آن را بکار بستند. در ادامه، به آنها خواهیم پرداخت.
نظرات كاربران:
▪ بخش ابتدای متن با بخش دوم همخوانی ندارد. بخش اول حالت نمایشنامه دارد و بخش دوم مقاله است. این هم نقد ما بر کارگاه نقد ایبنا نیوز!! البته با عرض تشکر از زحماتی که می کشید. به هرحال از قدیم گدنه که حساو حساوه، کاکا برادر !!▪ در جهات مختلفی با جناب برج سفیدی موافقم، از جمله اینکه «قوم لر» کاملترین کاری است که در حوزه مردم لر صورت گرفته است اما باید به یک نکته توجه کنیم و ان این است که «قوم لر» تاریخ نیست، بلکه یک کتاب مردم شناسی است.▪ بنده هم با شما موافقم. دو کتاب آقای امان الهی اگر ایشان فرصت کنند و ویراست تازه ای از این دو بدست بدهد کار را تا اینجا تمام کرده است.برج سفیدی▪ متاسفانه سالهاست پرفسور امان الهی کار جدیدی ارائه نکرده اند حیف است چونکه ایشان تنها چهره ی آکادمیک لرشناسی هستند. دکترای ایشان انسان شناسی از امریکاست! ایکاش همچون سابق پرکار میشدند.▪ در یکی از بخش های پیشین، خواننده ی محترمی ایل مافی را که شادروان شهبازی از بازماندگان یکی از طایفه های پارسی دانسته بود، کرد تصور نموده و برای اثبات نظر خود بهره برد. به آن دوست گرامی و دیگر عزیزان میگویم که، بر بنیاد مقدمه ای که سرکار خانم معصومه نظام مافی بر خاطرات حسین قلی خان نظام السلطنه ی مافی نوشته اند، طایفه ی مافی را از ایلات لر مشهور به بایروند می داند. و در پانویس آورده است که در برخی متون به ناصواب این طایفه را در شمار طوایف کرد رقم زده اند. دوستانی که علاقمند به دانستن بیشتر درباره ی مافی های پارسی لر، هستند به این نوشته در کتاب خاطرات نظام السلطنه مافی چاپ نشر تاریخ ایران، مراجعه نمایند. فریبرز برج سفیدی
ديدگاهها:

وارسی کتابهای قوم نگاران بختیاری-4

..
فارغ از هرج ومرج ناشی از تغییر ماهانه ی شاهان دست نشانده ،در پایتخت مردم کوه نشین در سرزمین بختیاری ودیگر مناطق لر نشین ،زندگی روزمره ی خودرا می گذراندند. در مرکز منطقه اما،بزرگان وبویژه فرماندار تیرویه،حال وروز دیگر داشتند.
تیرویه،خالوزاده ی پادشاه افسانه ای ایران،خسرو پرویز ،که شکوه شاهنشاهی را در روزگار کودکی ونوجوانی دیده بود،ونگرانی اش از هرج ومرج پایتخت با امدن یزدگرد ،اندکی فروکش کرده بود،اخبار یورش های گاه وبیگاه تازیان رابه پیرامون پایتخت با بزرگان ونزدیکان خود در گفتگو وبررسی داشت که پیک دربار وارد شد ودستور شاهنشاه یزدگرد را مبنی بر حضور خود ونیروهای کوهنشینان در پایتخت ،برای مقابله وتبیه تازیان تقدیم وی نمود. تیرویه در حالیکه پیک های خودرا برای گرداوری نیرو به میان کوه نشینان روانه می کرد وسرداران وسربازان شهری را-ایذه ودیگر شهرهای منطقه-به گرداوری وتدارک نیازهای نیروها فرمان می داد،بیاد اورد که این تازیان که سده ها امورحکومت هایشان در پایتخت ایران انجام می گرفت وحاکمان انها هر ساله به خدمت شاهنشاه ایرانزمین به تیسفون می امدند،بطور قطع باید علاوه بر ضعف وسستی حکومت ایران از نیروی ویژه ای برای این یورش ها که در نگاه نخست ابلهانه می نمود،بهره می برند.آیا در پشت این یورش ها رومیان ایستاده اند ؟ آیا...؟
---------در رودررویی با نیروهای حمله کننده ،به جز دوسه مورد ،این شهرها واستانها بودند که به دفاع بر می خاستند.شاید یکی دیگر از عوامل شکستهای پی در پی ایرانیان وسقوط شهرهایشان نیزهمین بوده است.باری تیرویه برای بار دوم ،در سال 17 هق،با تازیان رودررو می شود اما این بار در پیرامون ایذه ،شهر باستانی ومرکز حکومت منطقه،.تیرویه آشتی ودوری از جنگ وخونریزی را می پذیرد.
نعمان پور مقرن ،سردار عرب ،بدنبال جنگ وگریز های فیروزان حاکم خوزستان وسرزمین های لر نشین ،(که خود نیز از مردمان مهرگان کده؟ بود وبزرگ یکی از هفت خاندان معروف ایرانی ودر این زمان به شوشتر عقب نشسته بود تا در آنجا با تازیان به جنگ بپردازد.)،ودر پی فتح رامهرمز،به سوی ایذه می رود،"تیرویه باوی درباره ی ایذه صلح کرد که نعمان پذیرفت ووی را گذاشت وسوی رامهرمز بازگشت..."-تبری 1896-همه ی سپاه عرب در برابر شوشتر فرود امدند."هرمزان وسپاه وی ،مردم فارس وجبال واهواز ،درخندق هابودند.:-تبری همان-
میدانیم که تبری ودیگر تاریخ نگاران نخستین همچون مسعودی ومشکویه ودیگران ،مردم کوه نشین را کورد=کرد -می نامیدند.با توجه به این تذکر که مورد پذیرش همه ی بزرگان تاریخ ما می باشد،جوینده ی تاریخ بختیاری ،خواهد دید که مردمی که امروز بختیاری وپیشتر بخشی از لر بزرگ وپیش از آن،کرد (دربرابر شهری وروستایی) نامبردار بوده ومی باشند همواره در تاریخ حضور داشته وهرچند به سختی اما با ریز بینی می توان رد انهارا تا امروز دنبال نمود.اینک ببینیم از مجموعه کتابهایی که درباره ی تاریخ بختیاری ولر،مستقیم ویا غیر مستقیم مطلب دارند ،این تاریخ ویا اشاره ی تاریخی را از کی وچگونه مورد بررسی ویا پژوهش ویا دستکم ،اشاره قرارداده اند.
نظر به اهمیت کتاب قوم لر،پژوهشی درباره ی پیوستگی قومی وپراکندگی جغرافیایی لرها در ایران،تالیف دکتر اسکندرامان الهی بهاروند-نشر آگاه1370 بررسی خود را ازاین کتاب که نگارنده همچنان انرا کامل ترین وبا ارزش ترین نوشته ای می داند که دراین باره به رشته ی تحریر درآمده است،آغاز می کند.
لرها یکی از بزرگترین گروه های قومی ایران هستند که نزدیک به سه هزارسال پیش همانند دیگر آریاییان از اسیای میانه به ایران آمدند.با این جمله که در مقدمه ی کتاب آمده است وجمله ی بعدی که در آغاز فصل اول کتاب-منشا واژه ی لر-گفته شده:بررسی های زبانشناسی نشان دهنده ی پیوستگی قومی لر ها با دیگر اقوام ایرانی وبویزه شعبه ی پارسی است.نویسنده بدرستی وبا بهره بردن از دستاورد های دانشمندان با تخصص های گوناگون،تکلیف خود وخواننده را با گذشته ی باستانی قوم لر روشن نموده است.اما دکتر امان الهی از تاریخ 500سال نخست هجری تنها به اشاره ی مختصری به خاندان حسنویه کردی–که نگارنده با توجه به سرزمین های تحت حاکمیت انها شک دارد که کرد به معنای امروزین آن بوده باشند وبه احتمال قوی آنها را لر میداند هرچند نسبتی با کردان هم ،ممکن است درمیان بوده باشد.- از تاریخ کامل اثر پور اثیر،پرداخته است واز انهمه اشاره های ریز ودرشت به مردم ایذه وکردان کوهستانهای بختیاری ولرستان و..بویژه از بزرگی همچون هزاراسب پور بنکیر پور...که سالها حکومت منطقه ی لربزرگ را –پیش از اتابکان –به عهده داشته است ومی توان وی را پس از خلیفه وطغرل سلجوقی قدرتمندترین حاکم وفرمانده ی عصر دانست تا جایی که داماد سلطان ومورد اطمینان دایمی او بوده است ودست کم خود وپدرانش نزدیک به هفتاد سال حاکم بی رقیب خوزستان وایذه و...بوده اند،نام نمی برد.(نگارنده ی این سطور با جمعاوری اطلاعات وداده های تاریخی در مورد نیاکان بختیاری ها که در اغلب موارد با دیگر اقوام لر بزرگ وگاه لر کوچک مشترک است ،در حدود 3-4سال پیش وتا انجا که منابع در اختیار اجازه می داد،تاریخ 500ساله ی بختیاری را به صورت گزیده نوشته ودر تارنمای خود آورده است که در صورت به هم ریخته نشدن !همچنان باید باشد ودوستداران وعلاقمندان می توانند با مراجعه به تارنمای نگارنده از آن مطلع شوند.)باری استاد امان الهی در باره ی منشا واژه ی لر واصل ونسب لر ها از منابع سده های 4 ببعد والبته پژوهش های غربی هادر سده های 19 و20 میلادی بهره برده است که اغلب یا مطالب بی ارزش هستند-از نسل دیوان وکنیزان سلیمان و..- ویا فرض و گما نهایی که بی پاسخ می مانند.درحالیکه خود در همان دو جمله ی اشاره شده حق مطلب را انچنان که یافته های تاریخی بدست می دهد وخرد می پذیرد،اداکرده است
ادامه ی نقد موضوعی کتابهای تاریخی
همانگونه که تاریخ گزیده را باید سراغاز لرشناسی در سده های میانه ی هجری دانست ! کت

وارسی کتابهای قوم نگاران بختیاری-3

....تاریخ 500ساله ی نخست بختیاری را–ازآغاز هجرت پیامبر اسلام- با اشاره ای گذرا به سرگذشت مردم باشنده ی سرزمین بختیاری وهمسایگان آنها، اززمان ایلامیان ومهاجرت ایرانیان پارسی،در اغازین سده های هزاره ی نخست پیش از زایش مسیح،پی می گیریم.این اشاره با بهره بردن از داده های تاریخی وباستانشناسی و..استفاده از نوشته های استادان بنام ایرانشناس ،بدون اشاره ی مستقیم به نام ونشان آنها صورت می گیرد اما در پایان تعدادی از این منبع ها ومرجع ها معرفی می شود.
قدیمی ترین قوم ساکن در منطقه ی بختیاری امروزین،ایلامی ها بوده اند،که به تقریب یک چهارم سرزمین ایران کنونی را-در جنوب غرب-در اختیار داشتند. محدوده ی فرضی ای شامل جنوب خطی که تیسفون را به کرمانشاه وهمدان وری بهم پیوند می داد.غرب سپاهان واستان فارس وکرمان ودریای پارس ومرزهای غربی استان خوزستان.این گستره تمام سرزمین های لرنشین را شامل می شده است.ایلامیان ،که دارای گذشته ،تاریخ وتمدن پیشرفته ی چندهزارساله ای بودندوحکومتی مستقل وگاه مقتدر داشتند،شوش را پایتخت خود قرارداده بودند وشهرهای بسیار درسرزمین خود ساخته ودر انها جای گرفته بودند.
استانهای مهم ایلام بجز سوزیان عبارت بودند از :اوان (شمال غرب شوش وکنار رودهای دز وکرخه) وسیماش (شمال وشمال شرقی دشت خوزستان ودارای نواحی کوهستانی بوده است.) و انزان یا انشان (شرق وجنوب شرقی ایذه) وپارسوماش (مسجد سلیمان امروزی).ایلامی ها ،در میانه ی هزاره ی نخست پیش از میلاد،همزمان با حضور واستقرار تازه واردان پارسی ایرانی،بر اثر جنگ ها ودرگیری های طولانی با همسایگان وبویژه یورش سهمگین اشور که تومار حکومت ایلام را برای همیشه در هم پیچید،چنان دچار ضعف شده بودند که پس از تازش اشور،بخش کوهستانی آن در اختیار کامل پارسیان قرار گرفت وجنوب ان نیز در اختیار اشور درامد.باری پارسیان با دراختیارگرفتن انزان (شامل پارسوماش مرکز حکومت چیش پیش -675-640 پ.م.)خود را برای ایجاد نخستین امپراتوری جهانی به رهبری کورش بزرگ ،آماده می کردند.این رخدادها بعلاوه موجب یکدستی واشراف بیشتر پارسی ها نیز،شدوبه احتمال هم جمعیت ایلامی وهم سرزمین های انان کوچکتر ومحدودتر گردید.
ایلامی ها که در دوران شاهنشاهی هخامنشی پس از پارسها ومادها از جایگاه مهمی در دستگاه حکومتی قرار داشتند به ارامی در انبوه همسایگان پارسی خود حل !می شدند وهر چند در دوران سلوکی وتا حدودی در زمان پارت ها با ایجاد حکومتی خودمختار ومحلی ،تلاشی برای بازیابی استقلال گذشته نمودند اما با امدن تیره ای دیگر از پارسیان ،این بار با حکومتی متمرکز ،از تاریخ حذف ونام ویادشان به عنوان یکی از اقوام وحکومتهای دیرینه ی صاحب تمدن در تاریخ ماند والبته می توان گفت تمدن آنان توسط ایرانیان استمرار یافت.
پارسی ها که تازه نوبت خودنمایی واثر گذاری بر تمدن وفرهنگ بشری به انها رسیده بود با نیرویی سد چندان،وارد کارزار رقابت ملت ها شدند.اطلاع از طایفه ها ی پارسی وجایگاه نشیمن انها که خوشبختانه توسط هرودت ،اطلاعات ان بما رسیده است کمک شایانی به ما، در شناخت بیشتر نیاکان بختیاری ها والبته لرها می کند. به پاس تلاش های استاد شادروان وزنده یاد ،علیرضا شاهپور شهبازی،که وی را از بزرگترین هخامنش شناسان وکتاب او،زندگی وجهانداری کورش کبیر را از کاملترین کتابها در باره ی کورش می دانند،بخش هایی از فصل ششم کتاب اورا که به شناخت طایفه ها ی پارسی وجایگاه انها در کشور می پردازد،در اینجا می اوریم وبه دوستانی که تاکنون موفق به مطالعه ی این کتاب ارجمند نشده اند،پیشنهاد می شود که حتمن به این کار اقدام نمایند.
قبایل پارسی در زمان هخامنشیان:
1-پاسارگادیان-شهرنشین در پارس وانشان =دشت مرغاب وکرمان(توجه شود که انشان را اخیرن در تپه ی ملیان در فارس شناسایی کرده اند ،هرچند که انشان بیشتر ناحیه ومنطقه بوده است تا شهر:نگارنده)
2-3-4-مارافیان ومه اسپه ها وگرامانیان:
مارافی ها ومه اسپه ها،شهر نشین در پیرامون بختیاری ،پاسارگاد وتخت جمشید.گفته می شود مافی های لر،آزادترین وکهنترین قبیله های لر،بازمانده ی مارافی ها هستند.(نگارنده نتوانسته این نام را در بین لرها بیابد.)
گرامانیان هم همان کرمانیان امروزی هستند.
5-6-پان ثی الی ها و دروسی ئن ها:شهرنشین- مکان آنها یافت نشد.
7 -8-داهه ها ومردها:چادرنشین.داهه ها در سراسر ایرانزمین از دریای خزر تا خوزستان وکرانه های دریای پارس پخش بوده اند..در اوستا وتورات از انها به نیکی یادشده است.
مردها :جنگجو وکمانگیر،چادرنشین در کوهستانهای نیمروز وپارسه شهر-تخت جمشید –
9و10- دربیک ها واسه گرته ها:غارنشین!؟ در شرق سپاهان وکرمان وخاور زاگرس وبطورکلی در میان سپاهان وپارس ویزد وکرمان ومکران و..پراکنده بوده اند.(پایان نقل از کتاب زنده یاد شهبازی)
جایگاه پارسها با توجه به گفته های بالا،نیمه ی جنوبی کشور بوده است.یعنی جنوب همان راهی که تیسفون را به کرمانشاه وهمدان وری وصل میکرده است.این مردم که روزگاری از یک تیره وتبار بوده اند هنوز هم از زبان وفرهنگ واداب ورسومی همانند بهره می برند جز اینکه شرایط زندگی موقعیت مکانی وطبیعت آن ونیز شغل وچگونگی امرار معاش آنها اندکی فاصله بین انها انداخته است که البته این هم بسیار طبیعی می نماید.مگر بین هفت لنگ وچهارلنگ ویا از آن نزدیکتر بین شهنی وموری همه چیز یکسان است؟در هرصورت به گمان نگارنده وبر بنیاد اسناد درست لرها وبویژه بختیاریها (وبه همراه انها لر بزرگ)اقوامی ایرانی وبازمانده ی طایفه های پارسی هستند که بنا بر طبیعت قومی شاخه شاخه شده وهرزمان در حال تولید شاخه های نوتر وتازه ترند.واین شاخه سازی تا زمانی که زندگی کوچی وکوه نشینی وجود دارد ،ادامه خواهد داشت.متذکر می شود که در حدود 160 سال پیش تش خواجه از طایفه ی شهنی ،تنها یک اولاد وسی ودو خانواده بوده وامروز بیش از ده اولاد ونزدیک به هزار خانواده هستند وتازه این تش دست کم چهل سال است که کوچ را رها کرده ویکجانشین شده است.
باری تاریخ باستانی بختیاری ها را پایان می دهیم در حالیکه درآغاز هجرت پیامبر اسلامٌ ،تحت فرمان فرماندار تیرویه پارسی ساسانی،پسر بستام خال خسرو پرویز،شاهنشاه ایران ،روزگار می گذرانند واز اینده ی دهشتناک خود بی خبرند.
منابع ومراجع:
1- تاریخ عیلام/پیر آمیه/شیرین بیانی
2- ایران از اغاز تا اسلام/گیرشمن/معین
3- ایران در سپیده دم تاریخ/جیمزکامرون/حسن انوشه
4- شهریاری ایلام/والتر هینتس/پرویز رجبی
5- تاریخ وتمدن ایلام/یوسف مجیدزاده
6- تاریخ هخامنشی/کمبریج/جلد 2مرتضی ثاقب فر
7- تاریخ امپراتوری هخامنشیان/پیربریان/مهدی سمسار
8- وده ها کتاب دیگر

وارسی کتابهای قوم نگاران بختیاری-2

فهرست کتاب های راهنمای تاریخ لر وبختیاری را به ترتیب تاریخ نوشتن ،در زیر می آوریم با این یاداوری که میزان آگاهی های داده شده در این نوشته ها گاه در حد یک جمله ی کوتاه وگاه بیشتر است .برای نمونه در تاریخ تبری(طبری)همه ی اگاهی ها ی آمده در 15 جلد آن،از یک صفحه تجاوز نمی کند.با این حال گاه همان یک جمله چنان با ارزش است که یابنده ،ارشمیدس وار یافتم !یاقتم!سرمی دهد.
1-تاریخ تبری در سال 310 هق
2-مروج الذهب =مرغزارهای زرین ،مسعودی،پیش از 335
3- التنبیه والاشراف ،مسعودی، پیش از 345
4-تجارب الامم =آموزه های مردمان ،مشکویه رازی369؟
5-الفهرست =پهرست،پورندیم،390(اندیشمندان ایرانی ازجمله لرها)
6-تاریخ گردیزی،ابوسعید ابوالحی،442(فریدون در کوه های سوسن..)
7-تاریخ بیهقی، بیهقی ،448(کردان در سپاه سلطان محمود غزنوی)
8-سیاستنامه،نظام الماک توسی،492؟
9-عجایب نامه،محمد پور محمود همدانی،پیش از 550
10-تاریخ کامل،پور اثیر،620
11-جهانگشای جوینی،658
12-جامع التواریخ،رشیدالدین فضل الله،710
13-تجارب السلف،هنوشاه نخجوانی،724
14-تاریخ وصاف،وصاف الحضره727
15-تاریخ گزیده،حمداله مستوفی730
16-مجمع الانساب ،شبانکاره ای 733
به جز دوکتاب آخری ،اگاهی های کتاب های دیگر قطره ای وهرچند گاه بسیار مهم امااین دوکتاب اخری هستند که به شکلی گزارش گونه،تاریخ بختیاری را در دل تاریخ لر بزرگ،از حدود سال 500،با گریزی اشاره وار به سال 300،تا سال نوشتن کتاب ها-730و733- نوشته اند.این دو وبویژه تاریخ گزیده نه تنها نقطه ی عطف تاریخ لر وبختیاریست بلکه مرجع بیشتر کسانی که بتاریخ لر وبختیاری ،تا سال 730،پرداخته اند،می باشد. نگارنده ازاینرو که تاریخ نویسان ما همواره سرگذشت قوم بختیاری را ،بربنیاد نوشته ی مستوفی از سال 500بررسی!می کنند،اگرنگوییم رونویسی درنوشته ای کوتاه،آرزو کرده ام کاش گزیده ای نمی بود تا شاید تار یخ ما از پیشتر مورد بررسی قرار میگرفت.اینجانب تاریخ بختیاری را،به چند بخش کرده ام .بخش نخست را از یورش تازی تا آغاز بکار اتابکان میدانم.این بخش ،به استثنا اشاره های نگارنده در سایت خود،مورد عنایت هیچ یک از نویسندگان تاریخ لر وبختیاری قرار نگرفته است.(اگر به احتمال ضعیف کسی اینکار را کرده باشد،نگارنده از آن بیخبر مانده است.در حالیکه اشاره های نگارنده مربوط به سه سال پیش می باشد که شوربختانه هیچ یک از افرادی که پس از آن تاریخ مبادرت به نوشتن کرده اند،بدون توجه به آن اشاره ها،همچنان سال 500 را مبنای کارخود قرارداده اند.)لذا، از خواننده ی گرامی اجازه می خواهم تا تاریخ 500 سال نخست بختیاری را ،که مدعی ندارد!با اشاره به اگاهی های بدست امده از نوشته های مورد اشاره(از 1تا14) به صورت گزیده ارائه دهیم تا با خیالی آسوده تر به 500سال دوم،که بسیار روشن تر از بهره ی نخست است،بپرد
 -- --

وارسی کتابهای قوم نگاران بختیاری-1سراغاز

بنام خداوند جان وخرد..درتماسی تلفنی یکی از تلاشگران جوان گستره ی فرهنگ وخبر بختیاری-از ایبنا نیوز-با ابراز نگرانی از نوشته های نقد ناشده ی تاریخ و..بختیاری وبداموزی های احتمالی ونیز هرج ومرج اطلاع رسانی وهرز روی وووواز بنده می خواهد که راهی را برای ورود وحضور دیگران بازنمایم.آنچه به دنبال این مقدمه ی کوتاه ودر چندین وچند بخش به اگاهی دوستان می رسد،تلاشیست مقدماتی با این هدف زودرس که:نه هرکسی که کله کج نهاد وتند نشست//کلاهداری وآیین سروری داند...هزارنکته ی باریک تر زمو اینجاست //نه هرکه سربتراشد قلندری داند.باری با کرنش وگرامی داشتن هرآنکس که نوشتن را نه برای نوشتن که برای اگاه کردن دیگران ابزار دست واندیشه قرارداده است ،سخن را باامید به یاری وهمکاری اندیشمندان بختیاری ،ودیگر اقوام لر که تاریخشان همبسته وپیوسته ی تاریخ بختیاریست ،آغاز می نماییم.....یکی از نیازهای بنیادین گروه های انسانی ،با داشته ها واندوخته های همانند،اگاهی از گذشته است.این اگاهی از دو راه می تواند بدست آید وی گسترش یابد.یکی شفاهی ویا سینه به سینه است ودیگری نوشتاری.مردم کوه نشین ،به سبب دوری از مدرسه ودرس وبطور کلی اموزش،بیشتر به روش سینه به سینه وبا بهره بردن از داستان ویادمان وشعر،البته با حذف وکاستن از حجم داشته ها ویادها وپیشامدها،گذشته ی خود را به صورت گزیده نگاه میدارند.روشن است که چنین اندوخته ای امکان ازیادرفتن وفراموشی ناشی از رخدادهای طبیعی وغیر عادی وبیماری وجنگ و...همراه دارد.این بلایی ست که برسر تاریخ وگذشته ی ما-ایرانی ولر وبختیاری-آمده است ودیده ایم که با چه سختی وتلاشی اندیشمندان بیگانه وخودی ،در دو سده ی گذشته ،توانسته اند بر گوشه هایی از آن روشنایی بتابانند که جا دارد به این تلاش وازخودگذشتگی همواره ارج نهاد وبر روان رفتگان آنها درود فرستاد وارزوی درازی عمر برای بازماندگان نمود.
باری ما،لر وبختیاری ،دارای کمترین آگاهی های نوشتاری در باره ی گذشته ی خود هستیم واین کمبود هنوز ادامه دارد.هرچند در دو ،سه دهه ی گذشته ،کارهایی ،بیشتر از سر نیاز وکمتر با پژوهش و اکادمیک،انجام گرفته است،که در جای خود موجب سپاسگزاریست،لیک هنوز در آغاز راهیم وچشم براه کارهای با ارزشتر-به لحاظ علمی-.کارهایی که بدون ترس ونگرانی بتواند مرجع ومنبع پزوهش های ایندگان قراگیرد. از آنجا که کتابهایی که به تاریخ وگذشته ی گستره ی کوچکی از کشور می پردازد کمتر مورد نقد وبررسی کارشناسانه قرار میگیرد،وبا تمام کاستی ها وکمبودها وگاه نادرستی های احتمالی راه یافته به اینگونه نوشته ها،امکان دارد مورد بهره برداری قرار گیرند وآن موارد ومطالب نادرست نزد بسیاری درست جلوه کند که درآنصورت زدودن انها سخت وگاه ناممکن می شود،برآن شدیم که ،در حد توان به معرفی وبررسی اینگونه کتابها بپردازیم تا خطر بدآموزی ناشی از کار غیر مستند نویسنده ،اندکی کمتر شود ودر پی این نقدوبررسی والبته با بهره بردن از دیدونظر دوستان علاقمنداست که،به روشن تر نمودن تاریخ خود کمک می شود
تا بیاری پروردگار واهل قلم واندیشه ،از مجموع نوشته های تاریخی موجود ،تاریخ نزدیک به واقع قوم وتبار خودرا برای آیندگان والبته سایر هم میهنان خود بیادگار بگذاریم.یک سوی دیگر این بررسی ها ،می تواند افشاگر حرکت های ناجوانمردانه ای باشد که برخی –حتا با بهره بردن از دشمنان ما-بدنبال سند سازی برای آینده هستند تا همچون شیخک نشین جنوب دریای پارس،در فرصتی مناسب،جعلیات خودرا به عنوان سند –البته به همراه دلارهای نفتی-در اختیار رسانه ها وسازمان های انچنانی قرار دهند.
باری در سخن بعدی به معرفی کتابه می پردازیم.
سخن استاد ایرج افشار در باره ی کتابهای کم محتوا در بخارای شماره ی 66 ص 164:از یزد دو کتاب .....با پست رسید.
خوشبختانه درین سالهای اخیر"چشم وهم چشمی"میان فضلای ابادی های بزرگ وکوچک آنها را بر انگیخته است که درباره ی ابادی خود شهرنامه بنویسند.این کار در قرون قدیم معمول بود وبعضی از آنها که بر جای مانده مانند تاریخ بیهق وتاریخ سیستان وتاریخ طبرستان ونظایر آنها (والبته نوشته شده ها به زبان عربی هم)اگر نبود تاریخ ما بدتر می بود از انچه اکنون هست. بنابراین کتابهایی هم که اکنون نوشته می شود اگر چه بسیاری از مطالب آنها جنبه ی روزگانی وشاید بی مایگی دارد وبر چشم امروزیان بی اهمیت می نماید محتمل است ایندگان را مفید خواهد بود.