Sunday, June 8, 2008

گزیده ی تاریخ بختیاری


سخني با خوانندگان گرامي
تاريخ، در گذشته، وقايع نگاري بوده است و بديهي است كه مورخان، به سراغ رخدادهاي بااهميت‌تر، بزعم خود ،مي‌رفتند و چه رخدادهايي مناسب‌تر از جنگ‌ها و گريزها و آمدوشد شاهان و اميران و در اين ميان، آنچه يا بطوركلي فراموش شده است و يا جز به اجبار از آن سخن به ميان نيامده است همانا مردماني هستند كه آن رخدادها را پديد و اين شاهان و اميران را پيروز و يا گريزان از ميدان مي‌نموده‌اند. آري، بندرت در تاريخ نامي از مردم عادي برده مي‌شود مگر آنكه همانند احمد لر، شاهرخي را كارد بزند تا نامش نه به عنوان قهرمان داستان كه تنها به نشان ديوانه‌اي مفلوك كه شاهي را جسارت كرده و كارد زده بماند.
اين چنين است كه سده‌ها از پي هم مي‌گذرند و از هزاران هزار مردماني كه زنجيره‌ي شاهان و اميران را برپا نگهداشته‌اند و يا بركنار كرده‌اند، خبري نيست، اما آن امير و شاه كه معمولاً از آن مردمان هم نيست يا كمتر از آن قوم و طايفه است، كتاب‌ها و تاريخ‌ها و ديوان‌هاست كه به نامش نگاشته شده است.
آنچه بدنبال مي‌آيد و اينجانب (نويسنده) گزيده تاريخ بختياري، نامزد نموده است اداي ديني است به همان مردم، مردمي كه نقش نخست را در تاريخسازي دارند اما، تاريخ و بويژه مورخ آنان را فراموش کرده است. با اين گفته كه، نگارنده نه مورخ است و نه حتا نويسنده اما در پي وقايع اخير- بويژه سخنان يكي از بزرگان سياست، مبني بر اينكه بختياري‌ها هم خود تاريخ خود را بنويسند، به اصطلاح لر به غيرت! شده و براي اينكه آنان كه هم مورخ‌اند و هم نويسنده و هم لر تبار، دست به نگارش برند، جسارت ورزيده دست به قلم برده است، تا به گزيده‌اي از وقايعي بپردازد كه مردماني را كه امروزه به آنان بختياري گفته مي‌شود و در گذشته «لر» و «كرد» و «فارس» و... در وقوع آن نقش اصلي داشته‌اند هر چند همه چيز بنام سركرده و امير و شاه و اتابك، رقم خورده باشد.شاید داستان مشروطه ونقش بنیادین بختیاری ها وبویژه رهبر فرهیخته ی آنان ،سردار اسعد ،روشن ترین ونزدیکترین پیشامدی باشد که تاریخ نگاران به آن بهایی نه به اندازه ی بزرگی کارشان ،داده اند........واین البته آغاز راهی است که دیگرانی از تبار لر وآشنا به سرزمین ومردم لر،وآگاه به تاریخ ایران ،خواهند پیمود.....و اميد كه از نقد و بررسي، بويژه توسط هم تباران، بي‌بهره نماند و ديگراني را براي دست به قلم بردن غلغلك نمايد.
آخرين نكته اينكه نويسنده با همه‌ي كوچكي دست به كاري بزرگ زده است توام با جسارت و آن، استفاده از حروف فارسي در نوشتن نام‌هاي غيرعربي است چرا كه، اعتقاد دارد يكي از راه‌ها و اسباب و علت‌هايي كه ما ايرانيان دچار ناهنجاريِ توجيه‌گري و باري به هرجهت شده‌ايم ،همين نادرستي‌هاي وارد شده به زبان (گفتاري و نوشتاري)ما و بعد هم توجيه آنهاست. نمونه را، سد (100) مي‌باشد كه صد نوشته مي‌شود با اين توجيه نارسا و نادرست كه با سد بمعناي آب بند اشتباه نشود (لغت‌نامه علامه دهخدا) و البته در جايي نيامده است كه با شير= نوشيدني، شير= سلطان جنگل و شير= ابزار آبرساني و... چه بايدكرد. تأسف انگيز اينجاست كه اين كار توسط اساتيد و دانشمندان صورت گرفته و ادامه پيدا كرده است و متأسفانه فرهنگستان‌ها هم گويي، اين توجيهات و اغلاط مصطلح را با تمام وجود پذيرفته و به آن عمل مي‌كنند هنوز استخر را اصطخر وتوس را طوس و...می نویسند وعادت را بهانه قرار میدهند.
و لذا از اين بابت اگر خواننده ای دچار دردسر بشود، ازاو پوزش مي‌ خواهد بويژه از بزرگان زبان و ادب پارسي.

No comments: