جغرافياي لر و بختياري
پيش از اين به مناطق لرنشين مختصر اشارهاي شد، اينك اندكي مشروحتر به سرزمين «لر» و ريزتر به سرزمين بختياري اشاره ميشود.
قوم لر، بصورت پيوسته و منسجم در بخش وسيعي از كشورمان، زندگي ميكند كه از شرق به مرز كشور عراق- كه روزي روزگاري دل ايرانشهر ناميده ميشد، تا حدود گيلان غرب، از جنوب به حدود درياي هميشه پارسي تا نزديكيهاي بوشهر و از غرب به فيروزآباد و شيراز و اصفهان و از شمال به تهران و قزوين و همدان و جنوب باختران و گيلان غرب، ميپيوندد.
بعلاوه به صورت پراكنده در جنوب و جنوب شرقي كرمان، حوالي جيرفت و پاريز، خوار و ورامين و درهلار- شمال شرق تهران و... هرات در خارج از مرزهاي رسمي حضور دارد. اين سرزمين تيرههاي لرستاني (فيلي، لك و...)- بختياري- كوهگيلويه- بويراحمد- سرخي و ممسني، از قوم بزرگ لر را دربرميگيرد. اما، چون اين نوشتار به بخش بختياريها بيشتر نظر دارد، اينك به سرزمين آنها ميپردازيم. سرزمين بختياري به تقريب در ميانهي سرزمين لر قرار دارد. گفتني است كه سرزمين لر نوار پهني است بموازات رشتهكوههاي زاگرس، از شمال غرب بسوي جنوب شرق به پهناي حدود 500 و درازاي 800 كيلومتر و گستره 400000 كيلومترمربع يا يك چهارم مساحت كشور. بديهي است كه اقوام ايراني ديگري بويژه در شهرها و روستاهاي اين مناطق ساكن هستند كه سدههاست كه با خوشي و گاهي ناخوشي در كنار يكديگر ادامه زندگي دادهاند.
جنوب سرزمين بختياري را دشت گسترده خوزستان دربرميگيرد، از انديمشك، در جنوب دشت لور و خطي فرضي كه شهرهاي انديمشك و دزفول و شوشتر و رامهرمز را بهم وصل مينمايد. و غرب آن تا شمال و شرق رودخانهي دز از ميانه دزفول و انديمشك تا درود و ازنا و اليگودرز (بربرور و جاپِلق باستاني) در شمال و فريدن (پاري تكهي هردت) و استان چهارمحال و بختياري و محدود به استان كهگيلويه و بويراحمد- گسترهي اين بخش به تقريب يك سوم خاك «لر» را تشكيل ميدهد. منطقهي بختياري، سرزميني كاملاً كوهستاني با تنوع گوناگون آب و هوا و گياه، پر آب و جنگلهاي بلوط و بادام كوهي و بن و كِلخونگ و... در بخش مركزي و بوتهزار و گونههاي گياهي كوتاه- همچون گَوُنً (گينه= محلي) در شمال و تقريباً لخت و عاري از درخت- جز محدودي درختهاي كُنار (سدر) در غرب شهر مسجدسليمان و شمال شوشتر.
آثار تمدن در جایجاي اين سرزمين، همچون ديگر سرزمينهاي لرنشين، بچشم ميخورد. از پيش از تاريخ تا دوران ايلامي- هخامنشي- پارت و ساساني و اسلامي با مردماني عمدتاً كوهنشين و شبانكاره. و از حدود 670- 655 هجري قمري (650-635 هجري خورشيدي) در دورهي حكومت اتابك شمسالدين آلب ارغو- كوچنده، (با كوچ بهاره بسوي سردسير و پاييزه بسوي گرمسير) و دو شهر عمده و تعدادي شهرك مانده از باستان، پيش از آمدن تازيان و تعداد بيشتري روستا و قلعههايي كه به اجبار «تخته قاپو»* مردماني باشنده آنها گرديده و راهي كه خوزستان را از طريق ايذه- لردگان- گردنه رخ و... به اصفهان پيوند ميدهد. راهي كه شايد اگر نميبود تاريخ بختياري با سكوت بيشتري همراه بود، اما از آنجا كه مركزيت سرزمين بختياري در درازای تاريخ شهر «ايذه» بوده است و بسياري رخدادهاي اين قوم در ارتباط با اين شهر و استان خوزستان رخ داده است، اندكي هم به جغرافياي اين استان ميپردازيم. هر چند جغرافياي خوزستان خود به تنهايي ميتواند موضوع پژوهشي سترگ و پرفايده ای باشد.
* تخته قاپو: اجبار حكومت رضاشاه پهلوي، كوچ نشينان را به يكجا نشيني در سال 1309 كه با خشونت و ستم و جور بسيار آغاز، اما بزودي، رها شد. يكجانشيني واقعي بسياري كوچنشينان پس از انقلاب بزرگ بهمن 57 و بويژه آشنايي آنها با تسهيلات و امكانات رفاهي شهرها و روستاها، بوقوع پيوست.
پيش از اين به مناطق لرنشين مختصر اشارهاي شد، اينك اندكي مشروحتر به سرزمين «لر» و ريزتر به سرزمين بختياري اشاره ميشود.
قوم لر، بصورت پيوسته و منسجم در بخش وسيعي از كشورمان، زندگي ميكند كه از شرق به مرز كشور عراق- كه روزي روزگاري دل ايرانشهر ناميده ميشد، تا حدود گيلان غرب، از جنوب به حدود درياي هميشه پارسي تا نزديكيهاي بوشهر و از غرب به فيروزآباد و شيراز و اصفهان و از شمال به تهران و قزوين و همدان و جنوب باختران و گيلان غرب، ميپيوندد.
بعلاوه به صورت پراكنده در جنوب و جنوب شرقي كرمان، حوالي جيرفت و پاريز، خوار و ورامين و درهلار- شمال شرق تهران و... هرات در خارج از مرزهاي رسمي حضور دارد. اين سرزمين تيرههاي لرستاني (فيلي، لك و...)- بختياري- كوهگيلويه- بويراحمد- سرخي و ممسني، از قوم بزرگ لر را دربرميگيرد. اما، چون اين نوشتار به بخش بختياريها بيشتر نظر دارد، اينك به سرزمين آنها ميپردازيم. سرزمين بختياري به تقريب در ميانهي سرزمين لر قرار دارد. گفتني است كه سرزمين لر نوار پهني است بموازات رشتهكوههاي زاگرس، از شمال غرب بسوي جنوب شرق به پهناي حدود 500 و درازاي 800 كيلومتر و گستره 400000 كيلومترمربع يا يك چهارم مساحت كشور. بديهي است كه اقوام ايراني ديگري بويژه در شهرها و روستاهاي اين مناطق ساكن هستند كه سدههاست كه با خوشي و گاهي ناخوشي در كنار يكديگر ادامه زندگي دادهاند.
جنوب سرزمين بختياري را دشت گسترده خوزستان دربرميگيرد، از انديمشك، در جنوب دشت لور و خطي فرضي كه شهرهاي انديمشك و دزفول و شوشتر و رامهرمز را بهم وصل مينمايد. و غرب آن تا شمال و شرق رودخانهي دز از ميانه دزفول و انديمشك تا درود و ازنا و اليگودرز (بربرور و جاپِلق باستاني) در شمال و فريدن (پاري تكهي هردت) و استان چهارمحال و بختياري و محدود به استان كهگيلويه و بويراحمد- گسترهي اين بخش به تقريب يك سوم خاك «لر» را تشكيل ميدهد. منطقهي بختياري، سرزميني كاملاً كوهستاني با تنوع گوناگون آب و هوا و گياه، پر آب و جنگلهاي بلوط و بادام كوهي و بن و كِلخونگ و... در بخش مركزي و بوتهزار و گونههاي گياهي كوتاه- همچون گَوُنً (گينه= محلي) در شمال و تقريباً لخت و عاري از درخت- جز محدودي درختهاي كُنار (سدر) در غرب شهر مسجدسليمان و شمال شوشتر.
آثار تمدن در جایجاي اين سرزمين، همچون ديگر سرزمينهاي لرنشين، بچشم ميخورد. از پيش از تاريخ تا دوران ايلامي- هخامنشي- پارت و ساساني و اسلامي با مردماني عمدتاً كوهنشين و شبانكاره. و از حدود 670- 655 هجري قمري (650-635 هجري خورشيدي) در دورهي حكومت اتابك شمسالدين آلب ارغو- كوچنده، (با كوچ بهاره بسوي سردسير و پاييزه بسوي گرمسير) و دو شهر عمده و تعدادي شهرك مانده از باستان، پيش از آمدن تازيان و تعداد بيشتري روستا و قلعههايي كه به اجبار «تخته قاپو»* مردماني باشنده آنها گرديده و راهي كه خوزستان را از طريق ايذه- لردگان- گردنه رخ و... به اصفهان پيوند ميدهد. راهي كه شايد اگر نميبود تاريخ بختياري با سكوت بيشتري همراه بود، اما از آنجا كه مركزيت سرزمين بختياري در درازای تاريخ شهر «ايذه» بوده است و بسياري رخدادهاي اين قوم در ارتباط با اين شهر و استان خوزستان رخ داده است، اندكي هم به جغرافياي اين استان ميپردازيم. هر چند جغرافياي خوزستان خود به تنهايي ميتواند موضوع پژوهشي سترگ و پرفايده ای باشد.
* تخته قاپو: اجبار حكومت رضاشاه پهلوي، كوچ نشينان را به يكجا نشيني در سال 1309 كه با خشونت و ستم و جور بسيار آغاز، اما بزودي، رها شد. يكجانشيني واقعي بسياري كوچنشينان پس از انقلاب بزرگ بهمن 57 و بويژه آشنايي آنها با تسهيلات و امكانات رفاهي شهرها و روستاها، بوقوع پيوست.
No comments:
Post a Comment